هنوزم انتظار و انتظار است / هنوزم دل بی تو بی قرار است
هنوز خواب میبینم به شب ها / همان مردی که بر اسبی سوار است
همان مردی که جمعه آید روزی / همان مردی که پایان انتظار است . . .
ادبیات عشق :
جذاب ترین کلمه : آشنائی
متین ترین کلمه : دوستی
آرام بخش ترین کلمه : محیت
پاک ترین کلمه : وجدان
تلخ ترین کلمه : تنهائی
زشت ترین کلمه : خیانت
سخت ترین کلمه جدائی
و زیباترین کلمه : تو . . .
به سه دوست صمیمی میگم که تحویلت نگیرن !
غم و حسرت و نتهائی . . .
امروز مرا بخوان که فردا دیر است / این خواب عجیب ما چه بی تعبیر است
فردا که ببینمت دگر عشقی نیست / فردا دل من از آشنائی سیر است . . .
ای کاش دلم اسیر و بیمار نبود / دربند نگاه او گرفتار نبود
من عاشق و او ز عشق من بی خبر است / ای کاش دل و دلبر و دلدار نبود . . .
نه یادم میکنی نه میروی یاد / به نیکی باد یادت ای پریزاد
مرا کردی تو ای دوست فراموش / فراموشی ست رسم آدمیزاد . . .
هنوزم انتظار و انتظار است / هنوزم دل بی تو بی قرار است
هنوز خواب میبینم به شب ها / همان مردی که بر اسبی سوار است
همان مردی که جمعه آید روزی / همان مردی که پایان انتظار است . . .
عشق یعنی با غم الفت داشتن / سوختن با درد نسبت داشتن
عشق در یک جمله یعنی انتظار / انتظار روز رجعت داشتن . . .
گفت بنویس میمانم ، نوشتم میروم ، این غلط املائی مرا ویران کرد
و حالا باید روزی 100 مرتبه از روی تنهائی بنویسم . . .
گفتم که خدا مرادی بفرست / طوفان زده ام راه نجاتی بفرست
فرمود که با زمزمه یا مهدی / نذر گل نرگس ، صلواتی بفرست . . .
عشق اگر عشق تو و عاشق اگر من باشم
آنچه هرگز نرسد ، روز جدائی باشد . . .
بی دل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که دلداری نیست
رو مداوای خود کن ای دل از جای دگر
کندر این شهر طبیب دل بیماری نیست . . .
من حاصل عمر خود ندارم جز غم
ور عشقی ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم با وفا ندیدم جز درد
یک مونس نامرد ندارم جز غم .
۲:
خوشا دردی که درمانش تو باشی
خوشا راهی که پایانش تو باشی
خوشا چشمی که رخسار تو بیند
خوشا ملکی که سلطانش تو باشی
من به این 2 تا جمله خیلی اعتقاد دارم شما چطور؟
1:
زندگی به دو نیم است نیمه ی اول به انتظار نیمه ی دوم و نیمه ی دوم در حسرت نیمه ی اول.
2:
عشق صدای سازگار است و بلای ماندگار .
من که عشق خاصی ندارم اینو واسش بفرستم ولی شما اگه دارین حتمآ این کارو بکنین.
به نام آنکه فانوس عشق را در ظلمت قلبم جای داد
سینه ام را می شکافم و با قلمی از اشک و مرکبی از خون برایت می نویسم :
سلام بر تو که لطیف تر از باران و سرخ تر ازگلهای محبتی و زیباتر از شاخه سار عشقی.
میخواهم گلی از محبت بچینم و برایت بیاورم و آنگاه بر لبانت که سرخ تر از گلهای سرخ اند بوسه ای از عشق میزنم.
من غم را درسکوت و سکوت را در شب و شب را در بستر و بستر ری بریا اندیشیدن به تو دوست دارم
اگر چشمان من دریاست تویی فانوس شبهایش
اگر حرفی زدم از گل تویی معنا و مفهومش
این شعر رو بخون و حال کن :
قلم بتراشم از هر استخوانم
مرکب گیرم از خون رگانم
بگیرم کاغذی از پرده ی دل
نویسم بر تو دوست مهربانم:
درد عشق و عاشقی درمان ندارد
راز عشق و عاشقی پایان ندارد .
اینم آخرین شعر این پست :
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
با جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران بازیچه ی بازیگران
اول به دست آرم تو را بعدآ گرفتارت شوم
و اما چند جمله ی زیبا در مورد عشق :
عشق:
تنها مرضی است که بیمار از آن لذت میبرد.
عشق:
زودتر از نسیمی که بر بوستان میوزد نمود پیدا میکند
عشق:
معمولآ نوعی عذاب دردناک است ولی دور ماندن از ان مرگ است
اینم به عنوان حسن ختام چون خیلی دوستتون دارم :
زندگی زیباست نه به زیبایی حقیقت
حقیقت تلخ است نه به تلخی انتظار
انتظار سخت است نه سختی جدایی